محل تبلیغات شما

عشق برفی

به آرامی مانع ها را کنار زدم و از پشت ان ها بیرون امدم. چشمانم را در اطراف چرخاندم و مثل همیشه غرق در زیبایی های اطرافم شدم.

همان گونه که با عشق، به اطرافم خیره بودم برقی چشمانم را زد! به سمتش قدم برداشتم و به ان نزدیک تر شدم.

سفید بود و انگار از کریستال و جواهر تشکیل شده بود، از همان فاصله ی دور به من لبخند می زد و می‌درخشید! با چشمان مشکی به من خیره شده بود و اغوشش را به رویم باز کرده بود.

باز هم به او نزدیک شدم. زیبایی اش، من را جذب می‌‌کرد. عده ای کودک در کنار او بازی می‌کردند، اما او هیچ توجه ای به ان ها نداشت و فقط به من خیره بود.

دوباره به چشمانش نگاه کردم، عاشق چشمان مشکی اش شده بودم، خیلی زیبا بودند؛ البته فقط چشمانش نبود، برق بدنش، رنگ ارامش بخش‌اش و ان لبخند زیبا، همه و همه باعث شده بودند، که من به او نزدیک تر شوم.

تصمیم گرفتم با او دوست شوم و درخواست دست هایش را که به روی من از هم باز بودند قبول کنم.

باز هم به او نزدیک شدم، کلاه زرشکی ای بر سر داشت، با شال گردن زیبایی دور گردن اش، نزدیک تر شدم.

 نمی‌دانم چرا اما دیگر مثل قبل نمی خندید! خنده اش ملیح تر شده بود و چشمانش حالت خاصی به خود گرفته بودند، هر چه من نزدیک تر می شدم خنده اش کم رنگ تر می شد و حرف های ناگفته درون چشمانش، بیشتر! کاش می توانستم از چشمانش حرف دلش را بخوانم.

دیگر لبخند روی لب هایش نبود! کاملا محو شده بود و خواهش درون چشم هایش، بیشتر!.

به او نزدیک تر شدم تا شاید بتوانم حرف چشمانش را بخوانم. کلاه از روی سرش افتاد! نگرانش شدم، چرا یک دفعه ان قدر غمگین شده بود؟! شال دور گردن اش هم روی زمین افتاد و در همان لحظه یکی از چشمانش بسته شد.

 سرعت ام را بیشتر کردم که چشم دیگرش را هم بست! احساس می کردم خیلی کوچک تر از قبل شده است! هر چه من به او نزدیک تر می شدم او غمگین تر و کوچکتر می شد.

دیگر به او نگاه نکردم و سعی کردم سرعت ام را بیشتر کنم. هنگامی که بعد از چند ساعت راه و سختی همه ی مانع ها را کنار زدم و بالای سر او رسیدم، دیگر او را ندیدم! همان لحظه بود که فهمیدم او برای همیشه، من را ترک کرده است!

خورشید بودم و وقتی عاشق ادم برفی شدم نمی‌دانستم که با نگاه خیره ام او را ذوب می کنم!.

نویسنده هدیه دشتی

داستان کوتاه نفرت دریایی به قلم هدیه دشتی

داستان کوتاه کلاه دزد به قلم هدیه دشتی

داستان کوتاه عشق برفی به قلم هدیه دشتی

تر ,شدم ,چشمانش ,ان ,هم ,خیره ,نزدیک تر ,به او ,او نزدیک ,بود و ,به من

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها